۱۳۸۸ فروردین ۱۴, جمعه

دنیای تیپیکال سگی

دنیای سگی است. صبح از خواب بیدار شوی. دست و روت را بشوری. احیانن دوش بگیری. صبحانه ای، اگرباشد، بخوری. قیافه ات را مرتب کنی و از خانه بزنی بیرون. سر کوچه لب خیابان بایستی و تاکسی بگیری.

رادیو اول صبح برنامه ای پخش کند درباره ی علائم سکته ی قلبی و کارشناس برنامه از همه ی چیزهای دل به هم زنی که تو سراغ داری حرف بزند. و توی ترافیک مانده باشی.و جهان برایت به همان تکرار و به همان بیهوده گی در حر کت باشد.

چه دنیای سگی ست.

مردم در مردمک چشم است که در حرکتند. جهان در کاسه ی سر.راه بروی و راه بروی و فکر کنی به همه ی فکر کردنی ها و علاقه نشان بدهی به همه جذابیت ها و تازگی ها و رنگ ها و نماد ها و آدرس ها.

دنیا خودش باشد و تو در دنیای خودت تا آنکه تالاپ بیافتی جلوی در ساختمانی که قرار است تا ابد تویش کار کنی.

از خواب به بیداری. از غنودگی تا ورجلا و از سکوت مطلق تا آن همه هجمه ی گاز و گوز.

دنیای سگی است.

روز تمام بشود!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر