۱۳۸۸ اردیبهشت ۷, دوشنبه

از صمیم قلب قورباغه

 

happy-frog-comic-cartoon-breadwig.com

 

یه دریا تو دلت داری ولی ملاقه ملاقه

یه عشق خیلی گنده از صمیم قلب قورباغه

عذابت بیشتر از دردسرت بیشتر از افکارت

همه ش گنده!

  

یه خورشیدی ولی از روزنای چادر مشکی

یه کوهستان که پودر سنگ شد تو اون همه گونی

یه رویایی

یه کابوسی

یه آواری که می ریزه

همه ش کوچیک

همه ش گندی!

۱۳۸۸ فروردین ۳۱, دوشنبه

تریلوژی شعر اول صبح

 

متد افزایش قد در عصر جدید:

احساس می کنم یه کمی قد کشیده ام

در سقفنای کوچک و محدود خانه مان

در دوره ی پلیدی و دی وی دی مجاز

درعصر کشف چتر و کمبود آسمان

احساس می کنم یه کمی از حریم خود…

***

اگرچه زجر رو بودم اگرچه سختی رو هستم

نفهمیدم چه کشیدم نفهمیدم چه شکستم

همه ش گذشت و هدر شد!

همه ش گذشتم و رفتم

همه ش گذاشتم و رفتم الهی بشکنه دستم

چه قدر وقتای شادی عزا گرفته و ساکت

چه قدر حرفای جدی پرید از سر مستم

پرید از سر مستی تمام حرفای جدیم!

***

(صدای چند نفر)

یک

دو

سه:

سرنگون کرده ایم

بلندگوی قبلی را

امتحان می کنیم

صدای این یکی را

یالا یالا

پارپاگاندا

مرگ بر شاااااااااا….

مرگ

بر

شا…

۱۳۸۸ فروردین ۱۴, جمعه

دنیای تیپیکال سگی

دنیای سگی است. صبح از خواب بیدار شوی. دست و روت را بشوری. احیانن دوش بگیری. صبحانه ای، اگرباشد، بخوری. قیافه ات را مرتب کنی و از خانه بزنی بیرون. سر کوچه لب خیابان بایستی و تاکسی بگیری.

رادیو اول صبح برنامه ای پخش کند درباره ی علائم سکته ی قلبی و کارشناس برنامه از همه ی چیزهای دل به هم زنی که تو سراغ داری حرف بزند. و توی ترافیک مانده باشی.و جهان برایت به همان تکرار و به همان بیهوده گی در حر کت باشد.

چه دنیای سگی ست.

مردم در مردمک چشم است که در حرکتند. جهان در کاسه ی سر.راه بروی و راه بروی و فکر کنی به همه ی فکر کردنی ها و علاقه نشان بدهی به همه جذابیت ها و تازگی ها و رنگ ها و نماد ها و آدرس ها.

دنیا خودش باشد و تو در دنیای خودت تا آنکه تالاپ بیافتی جلوی در ساختمانی که قرار است تا ابد تویش کار کنی.

از خواب به بیداری. از غنودگی تا ورجلا و از سکوت مطلق تا آن همه هجمه ی گاز و گوز.

دنیای سگی است.

روز تمام بشود!